توضیحات
کتاب مشاوره و درمان سوگ (به انگلیسی: Grief counseling and grief) نوشته ویلیام وردن میباشد که توسط دکتر احمدرضا کیانی و فاطمه سبزواری به فارسی ترجمه و توسط انتشارات ارجمند منتشر شده است.
در طی بیستوپنج سال پیش، زمانی که اولین نسخه کتاب مشاوره و درمان سوگ نوشته شد، یک سری مفاهیم جدید در زمینه سوگ، فقدان و داغدیدگی مطرح شدند.
قبل از اینکه وارد بحث نسخه چهارم شویم، قصد دارم برخی از این مفاهیم مهم را مورد توجه قرار دهم. تعدادی از این مفاهیم در ده سال گذشته پدیدار شدهاند و برخی از آنها را با جزئیات بیشتری در کتاب مشاوره و درمان سوگ مورد بحث قرار میدهم.
اگرچه وسوسه شدم تا این مفاهیم را مثل کانال ای در ۱۰ درجه به ترتیب اهمیت قرار دهم، اما صرفاً همه آنها را لیست خواهم کرد، چون همه آنها حائز اهمیت هستند.
ماهیت داغدیدگی پیچیده چیست؟
برای سالها اغلب کسانی که با سوگواری پیچیده و درمان سوگ کار میکنند، از عباراتی از قبیل «سوگ مزمن»، «سوگ به تعویق افتاده» و «سوگ اغراقآمیز» استفاده کردهاند تا بتوانند دست به تشخیص دقیق داغدیدگی پیچیده و سوگواری پیچیده بزنند.
در حقیقت، هنگامی که بورلی رافائل و وارویک میدلتون (۱۹۹۰) برای تعیین اینکه کدام اصطلاح اغلب اوقات توسط درمانگران پیشرو در این رشته استفاده میشده، دست به تحقیق زمینهیابی زدند، برخی از این مفاهیم با اجماع تعریف شد.
اگرچه توافق جالب و عجیبی وجود داشت، اما مشکل این است که سوگ پیچیده در واقع جزو کد V در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) است و تشخیصهای کد V واجد شرایط پرداخت بیمه شخص ثالث نیستند.
مشکل دیگر، عدم تعریف دقیق این اصطلاحات بوده است که تحقیق دقیق در مورد آنها را دشوار میساخت. آسانترین راهحل، تحقیق با استفاده از شاخصههای آسیبشناسانه معروف و شناختهشده از قبیل افسردگی، اضطراب و نشانگان جسمانی بود که هر کدام از این شاخصهها از مقیاسهای استاندارد برخوردار بودند.
اگرچه این شاخصههای بالینی ممکن است قسمتی از تجربه فرد سوگوار باشد، ولی بهوضوح مقیاسهای سنجش سوگ نیستند. تعدادی مقیاس سنجش سوگ مثل پرسشنامه تجدیدنظر شده سوگ تکزاس و چکلیست واکنش سوگ هوگان وجود داشتند، اما اغلب روی اجتماع بالینی هنجار شده بودند.
با آغاز کار «هالی پریگرسون» و «مردی هوروویتس»، تلاشی بالغ بر ۱۰ سال برای ارائه تشخیصی از سوگ پیچیده که مورد پذیرش V-DSM باشد، انجام شد و بالاخره در سال ۲۰۱۰ آماده انتشار شد.
چنین تشخیصی میتوانست برای درمان بیماران مبتلا به این تشخیص، حق بیمه بگیرد و برای بررسیهای بیشتر در مورد این نهاد بالینی بودجه پژوهش دریافت بدارد.
سوگ غیرمشروع در کتاب مشاوره و درمان سوگ
این اصطلاح توسط کن دوکا ابداع و سپس توسط آتیگ (۲۰۰۴) توسعه یافت و یکی از اصطلاحات مهمی است که به این رشته اضافه شده است. اگرچه جلد اول کتاب دوکا در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، ولی او در سال ۲۰۰۲ در جلد دوم کتاب، این مفهوم را بهروز کرد.
سوگ غیرمشروع به فقدانهایی در روابط زندگی فرد سوگوار برمیگردد که از نظر اجتماعی مشروع نیستند. مثل مرگ فردی که با شخص سوگوار رابطه عشقی داشته است.
اگر این رابطه عشقی چندان آشکار نباشد، شرکت فرد سوگوار در مراسم تشییعجنازه چندان مورد قبول نخواهد بود و ممکن است حمایت اجتماعیای که برای بسیاری از مردم پس از سوگ مفید است را دریافت نکند.
سبکهای زندگی جایگزین ممکن است مورد تأیید اجتماع نباشد و همچنین دوست یا معشوقۀ متوفی توسط خانواده متوفی طرد شود.
مثالهای رایج زیادی از سوگ غیرمشروع وجود دارد و پیشنهاداتی هم در کتاب مشاوره و درمان سوگ جهت مشروعیت بخشیدن به چنین فقدانهایی با هدف انطباق سوگوار با آن فقدانها ارائه شده است.
آرون لازار (۱۹۷۹) همکار سابق در بیمارستان عمومی ماساچوست، در مورد دو نوع فقدان صحبت کرده است که بهطور مستقیم به مفهوم سود غیرمشروع مربوط میشود.
- اول، فقدانهایی که از نظر اجتماعی نفی میشوند که جامعه آنها را فقدان تلقی نمیکند. فقدانهای دوران بارداری چه بیدلیل و چه بادلیل نمونههایی از آن میباشد.
- دوم، فقدانهایی غیرقابل ابراز اجتماعی میباشد. فقدانهای خاصی که سوگوار در ابراز آنها مشکل دارد. مثالهای شایع آن مرگ ناشی از خودکشی و ایدز میباشد. هردوی این فقدانها در مقیاسی گستردهتر یک لکه ننگ به حساب میآیند.
مداخله سودمند برای افرادی که این نوع فقدانها را تجربه میکنند، کمک به آنها برای صحبت کردن در مورد خودشان و کاوش در افکار و احساساتشان در مورد مرگ میباشد.
پیوندهای ادامهدار، بخشی دیگر از کتاب مشاوره و درمان سوگ
اگر دلبستگی به متوفی بهجای فراموش شدن، همچنان حفظ شود، این را «پیوندهای ادامهدار» نامیدهاند و اساساً مفهوم جدیدی نیست.
شاکتر و زیسوک (۱۹۸۸) در مطالعهای مقدماتی که در سن دیاگو انجام دادند، پی بردند که زنان بیوه حس حضور محبوبشان را تا سالها پس از مرگش حفظ میکنند.
در مطالعه سیلورمن، نیکمن و من (مؤلف کتاب) با کودکان داغدیده هاروارد، ارتباط با پدر و مادرمرده در میان تعداد زیادی از این کودکان داغدیده مشاهده شد که برای اکثریت آنها تجربهای مثبت و برای برخی اینگونه نبود.
کتاب کلس، سیلورمن و نیکمن با عنوان «پیوندهای ادامهدار: دریافتهای جدید از سوگ» (۱۹۹۶) اطلاعاتی را از مطالعه ما و دیگران جمعآوری کرده و این ایده را مطرح کردند که مردم ارتباطشان را با شخص متوفی حفظ میکنند، نه اینکه از نظر هیجانی کنارهگیری کنند. همانطوری که فروید گفته بود.
این مفهوم جدید توسط خیلیها پذیرفته نشد و بهزودی سؤالاتی از این قبیل ایجاد شد: چطور پیوندهای ادامهدار میتواند برای برخی انطباقی و برای برخی دیگر غیرانطباقی باشد؟ آیا واقعاً پیوندهای ادامهدار ارتباطی با زندگی سالم روبهجلو دارند؟
بسیاری از این بحثها به خاطر کمبود شواهد تحقیقی قوی در مورد کارایی پیوندهای ادامهدار میباشد. هرچه تحقیقات بیشتر میشود، برخی از این سؤالات پاسخ داده خواهد شد. اساساً چنین سؤالاتی حول پنج موضوع محوری میچرخد:
- چه نوع پیوندهایی در انطباق با فقدانها سودمندترین میباشد؟ مثل نگهداری وسایل متوفی (اشیاء ارتباطی و تبادلی، یادگاریها)، حس حضور متوفی، صحبت با او، درونفکنی اعتقادات و ارزشهای او، درونی کردن ویژگیهای او و از این قبیل.
- پیوندهای ادامهدار برای چه افرادی مفید و برای چه افرادی مفید نیست؟ این مورد، شناسایی زیرگروههایی از سوگواران را ایجاب میکند. این مفهوم نباید در مورد هر شخصی استفاده شود. یک رویکرد مؤثر در این مورد، بررسی سبک دلبستگی سوگوار در رابطه با متوفی میباشد. در سبک دلبستگی اضطرابی که میتواند منجر به سوگ مزمن شود، چسبیدن به متوفی ممکن است چندان انطباقی نباشد. برخی از سوگوارن به رها کردن و حذف متوفی نیاز دارند (استرویی، اسکات ۲۰۰۵).
- پیوندهای ادامهدار در کدام چارچوب زمانی بیشترین انطباق و چه زمانی کمترین انطباق را دارد وقتی به فقدان نزدیکترند یا وقتی از آن دورترند؟ – (فیلد، گاوو، پادرنا، ۲۰۰۵).
- تأثیر تفاوتهای مذهبی و فرهنگی در حفظ پیوندهای سالم چیست؟ این مورد شامل اعتقادات و آیینهایی میشود که ارتباط و یادآوری متوفی را در اجتماعات مختلف بیشتر میکند.
مطالعهی این کتاب را هم به شما پیشنهاد میکنیم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.