توضیحات
کتاب چالشهای هدفگذاری (به انگلیسی: Reaching your goals) نوشته دکتر ویل ادواردز میباشد که توسط ابوذر کرمی ترجمه و توسط انتشارات سایه سخن منتشر شده است.
اگر به هر روشی میکوشید به اهدافی که برای خود ترسیم میکنید متعهد بمانید، کتاب چالشهای هدفگذاری برای شماست.
اینکه در دستیابی به اهدافتان مشکل دارید دلیل زیادی دارد که این کتاب به آن پرداخته است. کتاب حاضر پانزده مسئله رایج را در قالب چالش بیان میکند.
چالشهای پانزدهگانه کتاب چالشهای هدفگذاری عبارتاند از:
چالش شماره ۱: اهداف نامشخص
چالش شماره ۲: انتظارات غیر واقعگرایانه
چالش شماره ۳: خیلی سخت است!
چالش شماره ۴: کارِ درونی نکردن
چالش شماره ۵: قربانی کردن در مقابل به دست آوردن
چالش شماره ۶: عدم خودباوری
چالش شماره ۷: ترس از شکست
چالش شماره ۸: ترس از موفقیت
چالش شماره ۹: موانع
چالش شماره ۱۰: تلاش برای کنترل
چالش شماره ۱۱: گامهای عملی نامشخص
چالش شماره ۱۲: اولویتهای متضاد
چالش شماره ۱۳: عدم تعهد
چالش شماره ۱۴: فقدان قدرت اراده
چالش شماره ۱۵: از دست دادن انگیزه
این گزارش پانزده مسئله رایج را پوشش میدهد (که به خاطر اینکه نگرش مثبتی اتخاذ کنیم آنها را چالش مینامیم) که در کتاب چالشهای هدفگذاری آمده است.
اینها مشکلاتی هستند که وقتی مردم اهداف خود را دنبال میکنند با آن مواجه میشوند و افراد راهکارهای مفیدی برای حلوفصل اثربخششان ارائه میدهند.
البته دلایل احتمالی برخورد با هدف، بیش از پانزده مورد است و امکان ندارد بتوان همه آنها را در چنین گزارشی فهرست کرد.
با این حال، وقتی این گزارش را میخوانید متوجه میشوید همه این دلایل در یک چیز با هم مشترکاند. چیزی در اعماق وجود شما رخ میدهد که مانع از انجام کار دلخواهتان میشود.
شما که به این بینش مجهز شدهاید میتوانید از اطلاعاتی که در این گزارش ارائه شدهاند استفاده کنید تا ببینید چه اتفاقی میافتد و چرا به پیشرفتی که امیدش را داشتید دست نیافتید.
از اینرو بهترین کاری که شما را به سرعت و به صورت اثربخش به اهدافتان برمیگرداند تعیین کنید.
بخشی از چالش شماره ۱ کتاب چالشهای هدفگذاری، اهداف نامشخص:
واقعاً میدانید چه میخواهید؟ بسیاری از افراد وسوسه میشوند از این قسمت رد شوند، چون به نظر میرسد در مورد آنها صدق نمیکند. آیا شما هم همین وسوسه را درون خود احساس میکنید؟
احمق نشوید! در حقیقت ما اغلب برای رسیدن به چیزهایی که در فکرمان میگذرد نقشه میکشیم، نه لزوماً برای چیزهایی که واقعاً میخواهیم.
بگذارید این ایده را اندکی بیشتر تشریح کنیم. چندبار پیش آمده به هدفی دست یافتهاید و فوراً متوجه شدهاید از آن رضایت ندارید؟ چنین تجربهای میتواند گیجکننده باشد!
از خودتان میپرسید چطور ممکن است هدفی را که انتخاب کردهاید حالا برای شما اصلاً اهمیت ندارد. یا به یک جنبه کوچک هدف خود نگاه میکنید و میگویید: «اگر به خاطر این بود به آن رضایت میدادم. آنطور که امید داشتم نشد.»
معمولاً در چنین موقعیتی این اتفاق نمیافتد، بلکه ما اغلب گرایش داریم اهداف را در شرایط سطحیای ترسیم کنیم که به نظر خوشبختمان خواهند کرد، نه اینکه روی عصاره زیربنایی آنچه واقعاً میخواهیم تمرکز کنیم.
راه علاج چالش شماره ۱ در کتاب چالشهای هدفگذاری:
هر وقت هدفی را ترسیم میکنید فوراً از خودتان بپرسید: «چرا این هدف را میخواهم؟» به خودتان اجازه ندهید که جوابی سرسری بدهید مثل: «چون خوشحال یا خوشبختم میکند.»
چرا شما را خوشحال یا خوشبخت میکند؟ این تجارب یا شرایط جدید چه احساسی برای شما فراهم میآورد؟ چرا این احساسات برای شما مهم است؟ آنها چه نیازهای عمیقتری را کشف خواهند کرد؟
ممکن است از جوابهایی که به این سؤالات میدهید تعجب کنید! از نیازهایی که حتی نمیدانستید دارید آگاه میشوید. این چیز خوبی است، چون فقط در صورتی میتوانید به چیزی برسید که آن را واقعاً بخواهید!
از دیگر مزایای آن، این است که وقتی دقیقاً بدانید چه میخواهید، راههای رسیدن به آن را خیلی راحتتر و سریعتر پیدا میکنید.
مثلاً به جای اینکه کل شرایط زندگی خود را از نو بچینید تغییرات کوچکی میدهید. گاهی ما کارها و چیزها را خیلی سختتر از آن چیزی میکنیم که باید باشند.
مطالعه این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.