توضیحات
کتاب مرداب روح (به انگلیسی: Swamplands of the soul : new life in dismal places) نوشته جیمز هولیس میباشد که توسط فریبا مقدم ترجمه و توسط انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی منتشر شده است.
در کتاب مرداب روح میخوانیم که همه ما در خیالات خود هدف از زندگی را رسیدن به خوشبختی تصور میکنیم. این خیال چنان همهگیر است که حتی در قانون اساسی برخی از کشورها رسیدن به «آزادی یا خوشبختی» وعده داده شده است.
اما طبیعت، تقدیر یا زندگی گویا برنامه دیگری برای ما دارد؛ بهطوریکه خیال و اشتیاقمان برای رسیدن به خوشبختی را پیوسته بر هم میزند و مانع آن میشود.
فاصله میان امیدهای ما تا واقعیت زندگی، بسیار طولانی است و مشکلات و رنجهای بیشماری را دربرمی گیرد. تفاوتی نمیکند که بردبارانه شرایط حاضر را که توانفرسا و درعینحال اجتنابناپذیر است تاب آوریم و باروحیهای قهرمانی با آن برخورد کنیم یا فقط دست روی دست بگذاریم و ماتم بگیریم.
آیا هدف زندگی رسیدن به شادی است؟ بهراستی چه کسی است که آرزوی داشتن زندگی آرام و شاد را نداشته باشد، کیست که نخواهد درجایی زندگی کند که تا آخر عمر بیدغدغه و رها در آنجا بیاساید و شاد باشد؟
ولی میدانیم که واقعیت زندگی چنین نیست؛ مسیر زندگی ما اغلب اندوهبار و نامعلوم است. اکثر اوقات باروحیهای سرشار از تاریکی از احساس گناه، اندوه خیانت، شک، افسردگی، خشم و وحشت بسر میبریم.
احساس گناه همانند پرندهای سیاهروی شانههای ما مینشیند. تعریف یونگ از سایه، مشارکت همه ما در امور ممنوع، خودآگاهی، خودشیفتگی و ترسهایمان را یادآور میشود.
در اینجا سخنان شاعر لاتین زبان، ترنسه به ذهن میآید: «من انسان هستم و هیچچیز انسانی با من بیگانه نیست.» اما آن پرنده سیاه بزرگ آنجا نشسته است و با صدای ناهنجاری میخواند، آنهم درست زمانی که میخواهیم جشن بگیریم، آزاد باشیم و تحت تأثیر گذشته نباشیم.
این پرنده میخواند؛ لحظه را میفرساید؛ همهچیز به گذشته میلغزد و گذشته با تمامی شرم همراهش بازمیگردد.
بهتر است بر مفهوم احساس گناه، بیشتر تعمق کنیم؛ زیرا عموماً انواع گوناگون تجربهها بهصورت کلی تعریف میشوند. در خصوص گناه باید با دقت میان سه مفهوم تمایز قائل شویم:
- گناه واقعی بهعنوان مسئولیت
- گناه بهعنوان تدافعی نامناسب در برابر تشویش
- گناه وجودی
اگر وظیفه ما در روند «رشد فردیت» گسترش آگاهی باشد، همه ما به دلیل قصور در انجام این وظیفه گناهکاریم. هیچ شخص آگاهی نمیتواند چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ جمعی ادعا کند که معصوم است.
هر یک از ما بخشی از تاروپود همان جامعهای هستیم که هم نوع کشی را به وجود آورد و تبعیض نژادی، جنسی و سنی را تداوم بخشید. بدین ترتیب بخشی از رشد صحیح فردی، پذیرش گناه و خطاست؛ یعنی مسئولیت پیامدهای انتخاب خود را هرچند در آن لحظه ناآگاهانه بوده باشد بپذیریم.
کسانی که در جامعهای معتقد و مؤمن بزرگ شدهاند و تقدس اعتراف را میشناسند، فرصتی برای رهایی از گذشته دارند؛ زیرا نهتنها آن پرنده سیاه گناه، زمان حال را میفرساید، بلکه همواره ما را در بند گذشته نگه میدارد. حمل بار گذشته ما را از پا درمیآورد و نیرویمان برای انتخابهای جدید را میکاهد.
برای آغاز برخوردی پخته با احساس گناه، تشخیص ضرورت دارد. رشد آگاهی نیازمند تشخیص آسیبی است که به خود یا دیگران رساندهایم. در آغاز شاید بهطور منطقی و صحیح نتوانیم آسیبی را که رساندهایم درک کنیم.
اما هنگامیکه این تشخیص را پیدا کنیم، باید آگاهانه آن را تأیید کنیم و بگوییم «آری؛ من آن کار را انجام دادم. من موجب آن شدم و مسئول آن هستم.» اما کسانی که دارای اختلالات شخصیتی خاص هستند و من آنها چنان آسیب دیده است که نمیتوانند مسئولیت قبول کنند، شاید نهتنها به دیگران بلکه به خودشان نیز دروغ بگویند و مسئولیت را به بیرون از خودشان فرافکنی کنند.
مرداب روح به بررسی مردابهایی میپردازد که همه ما در آنها دستوپا زدهایم یا روزی در آن غوطهور خواهیم شد. این کتاب به جایگاه و نقش تأثیرگذار رنجها (مرداب روح) در رشد روحی ما اشاره میکند. زیرا دقیقاً در مردابهای زندگی است که ما پرده از هدف، شأن و عمیقترین معنای زندگی برمیداریم.
هیچکس از اینکه در مردابهای روح بیافتد و در زندگی رنج بکشد معاف نیست، این واقعیت تلخ و حزنانگیزی است که گریزی از آن نیست.
دکتر جیمز هولیس نویسنده کتاب مرداب روح و دانشآموخته موسسه روانکاوی یونگ در زوریخ، به ما میگوید در زندگی به دنبال حالت غیرممکن خوشبختی نگردیم و برای رنجهایی که در زندگی نصیبمان میگردد ارزش قائل باشیم.
برای اینکه بتوانید از زندگی بدون ترس و احساس گناه لذت ببرید، ما مطالعه این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.