توضیحات
کتاب گذرگاههای پنهان (به انگلیسی: secret passages: the theory and technique of interpsychic relations) نوشته استفانو بولونینی میباشد که توسط دکتر مهرداد افتخار و دکتر شبنم نوحهسرا به فارسی ترجمه و توسط انتشارات ارجمند منتشر شده است.
کتاب گذرگاههای پنهان به سه بخش تقسیم شده است:
بخش اول مشتمل بر توصیفی از حدود کلی توضیحات نظری – بالینی است: پیشزمینه فرهنگی و هیجانی تعیینکنندهام در مورد این ابژه، یعنی روانکاوی که بخش اعظم زندگیام را دربرمیگیرد؛ نگرش من درباره کنار هم گذاشتن عوامل اصلی درمانی و کار کمنظیر گابارد و وستن که در مجله بینالمللی روانکاوی در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسیده، در نقطه بنیادین عزیمت و تأملی بر رابطههای بین واژهها و چیزهایی که به باور من برای فعالیت کاریمان ضروری و در نتیجه در تکنیک و نظریه رشته ما بسیار مهماند.
در این بخش تنها طعمهای مضمون خاص این متن ارائه میشود، اما مناسب دیدم برخی عناصر پایهای را درباره سرزمینی که این متن در آن زاده شده همینجا مطرح کنم. به یک معنا، این عناصر در حکم اتاق «ورودی» طبیعی برای فصول بعدی کتاب هستند.
در بخش دوم کتاب گذرگاههای پنهان بهطور اختصاصیتر به مضمون بیناروانی پرداخته شده است. در این بخش، از منظر تئوری، بالینی و ازجمله جنبههای تکنیکی تعبیر به کاوش در گسترههای گوناگونی پرداختهام که بیناروانی در آن تجلی و پرورش مییابد.
برای درک گوناگونی مضمونهایی که در بیناروانی مطرحاند، آزادانه حوزه روانی جسمی را بهمنظور آزمودن بازبینی کردم بهخصوص کارکردهای طبیعی اتصال به یکدیگر و مبادلهای که توسط غشاهای مخاطی بدن انجام میشود (چیزی که دیگران طی دههها با تخصص خود انجام دادهاند؛ ازجمله همکاران فرانسویمان در گروه دوموزان که بهطور مبسوطی توسط برکستد- برین، فلاندرز و ژیبو در سال ۲۰۱۰) مورد بحث واقع شدهاند و در عین حال به برخی از کارکردهای مشابه و معادل در قلمروی بیناروانی نیز پرداختهام.
پس از آن به موضوع موردعلاقهام “همدلی” بازگشتهام، آن هم بهمنظور اثبات دوباره ویژگیهای بنیادی آن: پیچیدگی (کارکردی و ساختاری) و شکبرانگیزی ذاتی آن.
هدف من اصلاً انکار “همدلی” نیست بلکه کنار زدن همه هذیانهای مقاصد ساده برای نوعی استفاده روشمند مشخص و به تصویر شیرین، سادهانگارانه و بدون کشمکش این مفهوم است که بهجای اینها، استحقاق توجه جامعتر و بالقوه پیچیدهتری دارد. من معتقدم “همدلی روانکاوی” خاص است و کاملاً آن را با همدلی عمومی میان انسانها متفاوت میدانم.
حتی اگر توجه این بحث بهتفصیل معنای واقعی برخی مراحل فعالیت رؤیاپردازانه منحرف / معطوف شود، نمیتوان از سفری کوتاه به قلمرو رؤیا صرف نظر کرد.
من در این راه مراقب بودهام که گذرگاههای بیناروانی را که در جلسه تحلیل رؤیا شکوفا شدهاند، مطرح کنم. تحلیلگر و بیمار با هم روی رؤیا کار میکنند و گاهی هنگام به اشتراک گذاشتن کاوش گذرگاههای پنهان موفق میشوند و به ناگاه گذرگاهی به روی هر دو باز میشود، همانند مسیلهای شهر باستانی پترا که بهطور غیرمنتظرهای به تصویری تمام سو و اکتشافاتی غیرقابلتصور میرسید.
بخش سوم کتاب گذرگاههای پنهان به موضوعاتی که کمتر به آنها پرداخته شده میپردازد که در بسیاری موارد برای طولانیمدت چندان قابل هم خانگی نیستند.
کوشش کردهام کارکرد اولیه نگهداری آن جنبههایی از آنجا که اساسیتر و به یک معنا پیش – تفصیلی است بهصورت تحلیلی شرح دهم.
تعلقخاطر زیادی به رشته روانپزشکی دارم، معتقدم که نباید کنار گذاشته شود چرا که قلمرویی را بازنمایی میکند که خیلی از روانکاوانی که ترجیح دادهاند بهشدت از آن کنارهگیری کنند باید دوباره (هم از نظر مفهوم و هم از نظر عملی) به آن توجه کنند.
پس از آن به موضوع ترس پرداختهام: یک حس عاطفی قوی که شکیبایی تحلیلگر و ظرفیت تفصیل او و بیمار را به آزمایش میگذارد، چرا که نیاز بیمار تنها به تشخیص بیرونی نیست، بلکه به هم – تجربگی او و تحلیلگر در جهت قابلیت نگهداری و تغییر نیز بستگی دارد.
در این مرحله، «اعتماد به خود»، هدف سفری میشود که ممکن است انتهایی نداشته باشد مگر آنکه فرد کسی را ملاقات کند که بپذیرد با هم به این شناخت برسند و با هم با شرایطی که بالقوه بیشترین اثر مخرب را بر زندگی روانی و زندگی کلی او دارد، روبرو شوند.
در ادامه کتاب گذرگاههای پنهان آمده است:
تأملی دیگر قبل از رسیدن به قلب هر بخش یا شاید یک آرزو و یک هدف: که اینجا و آنجا و در حین مطالعه، “چیزی بیناروانی” بین خواننده و نویسنده رخ دهد.
به عبارت دیگر، با وجود آنکه ناپیوستگی زیادی وجود دارد و با در نظر گرفتن اینکه هیچ دو نفری دقیقاً مانند هم نیستند و نظرات متفاوتی دارند، ممکن است گفتوگویی بین آنها برقرار شود؛ گفتوگویی که با حسننیت تسهیل میشود و با این معنا که فهمیدهایم آنچه دیگری میگوید یا مینویسد بهطور کامل درک شده است.
جاهطلبی القاء نگاهم را امری غیرواقعی تلقی میکنم (بدیهی میدانم که هر روانکاوی درنتیجه سیر خود چنین نگاه کموبیش مستحکمی دارد و بنابراین کاملاً بهدرستی آن را متعلق به خود میداند)؛ اما در حقیقت خیلی دوست دارم که افکار روانکاویام را به شکلی که بهقدر کافی قابلفهم باشد و با وضوح کامل ارائه کنم شاید برخی احساسات را هم منتقل کنم، همانطور که خیلی از همکارانی که تحسینشان میکنم و کارهایشان را با مسرت میخوانم این کار را انجام دادهاند. آنها درنهایت تبدیل به مکالمهکنندگانی با معنا و مفهوم در آزمایشگاه درونیام شدهاند.
خواهیم دید که آیا موفق میشوم یا نه.
مطالعهی این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.