توضیحات
کتاب احساس گناه (Guilt Ideas in psychoanalysis) نوشته کالو سینک میباشد که توسط رحمان شیخ هادی به فارسی ترجمه و توسط انتشارات ارجمند منتشر شده است.
دنیایی بدون احساس گناه را تصور کنید. یک زندگی را، زندگی خودتان را، بدون احساس گناه تصور کنید.
همین حالا چه احساسی دارید؟
سرگشتگی، ترس، رهایی، امید، میل، خوشی، احساس رهایی – یا شاید حتی شرم؛ اما امیدوارم احساس گناه نکنید.
تجربه احساس گناه میتواند آخر دنیا باشد، اینطور نیست؟
دوباره سعی کنید. این دفعه این نقلقولها را در نظر بگیرید:
«من از اینکه احساس گناه داشته باشم امتناع میکنم. احساس گناه هیجانی مخرب است و با برنامه زندگی من جور درنمیآید.» (۱)
«احساس گناه یک چرند بورژوازی بیارزش است. یک هنرمند خودش جهان اخلاقی خودش را میسازد.» (۲)
نقلقول اول از آدریان مولِ بیخاصیت است که با پهلوانپنبگیِ بیهودهی خاصِ خودش به یک انتقاد جواب میدهد.
نقلقول دوم از یکی از شخصیتهای داستانی ساخته وودی آلن است که مریون مید، زندگینامه نویس وودی آلن، بعد از نقل آن، چنین میگوید:
«وودی داشت تقریباً این موضوع را میفهمید که بازی کردن با قوانین خاصِ خودش برایش هزینههای هنگفت قانونی دارد و همچنین باعث از دست دادن فرزندانش و رها شدن توسط مخاطبانش میشود.» (۳)
اما احساس گناه چیست؟
یک حس است یا یک فکر، یا یک میانجی و واسطه بین حس و فکر است؟
یا چیزی است، نیرویی است که گاهی درونی است و گاهی بیرونی، چیزی که فراتر از فکر و حس است؟
مردم اغلب میگویند که احساس گناه آدم را «فرسوده میکند و تحلیل میبرد» و آن را به شکل حسی توصیف میکنند که درونی و دسترسناپذیر است و بیرحمانه فرد را مورد تهاجم قرار میدهد. یا آن را چنین توصیف میکنند که باری است که همیشه بر دوش آدم سنگینی میکند.
استعارههای دیگری هم برایش به کار میرود:
احساس گناه مثل خردهسنگی در کفش است، مثل لباسزیر آزاردهندهای است که بدن را میخراشد، مثل یک زایده نشت کننده سیلیکونی است، مثل یک اندام خیالی است که گزگز میکند، مثل ژن معیوب ناتوانکننده است، مثل قلب خوکی است که به آدم پیوند شده و نامنظم میتپد، مثل پوست پیوندی است که خراشیده و عفونی میشود، مثل عکس دوریان گری و مثل خاکستر آتشفشانی است که همچون پارچه روی تابوت روی آدم را گرفته است.
روانکاوی به درمان احساس گناه میپردازد. پرسشی که مطرح است این است که احساس گناهی که از مذهب برنخاسته باشد چگونه میتواند وجود داشته باشد و توجیه شود؟
شاید از زمان رنسانس و قطعاً از عصر روشنگری، این موضوع به شکل یک تناقض وجود داشته است:
مسیحیت در عهد و پیمان خود برای التیام دادن احساس گناه – احساس گناهی که ایجاد کرده است تا با التیام بخشیدن آن قدرت ایمان و اعتقاد را نشان بدهد – شکستخورده است. تنها عذر دیرینی که برای این امر اظهار کرده این است که بینقص است و تقصیر از آن باورمندان مسیحی است.
اما از دیدگاه روانکاوانه، مراجعان در حالی پا به محیط درمانی میگذارند که با انواع احساس گناه فلج شدهاند. روانکاوی تنها یک قرن برای پرداختن به این موضوع زمان داشته است.
پشت جلد کتاب احساس کناه
احساس گناه تجربهای منحصراً انسانی است و یکی از بنمایههای اصلی کاوش در تصورات انسان است و از گذشته و تراژدیهای یونانی گرفته تا تیتر اخبار مربوط به زمانه ما درباره محکومیتت قاتلان و کسانی که با کودکان بدرفتاری کردهاند حضور دارد.
احساس گناه در دنیای واقعی خطاهای اخلاقی برای حفظ پیوستگی جامعه ضروری به نظر میرسد، اما بسیاری از افراد هم احساس گناهی را تجربه میکنند که براساس ارزشهای خودآگاهانه آنان قابل توجیه نیست.
این احساسات از کجا میآیند؟
از دیدگاه روانکاوی، این شکل رواننژندانه احساس گناه از دوران کودکی و احساسات ناخودآگاه دوسوگرای کودک نسبت به بازنمایی درونی نمودگارهای والدینی او منشأ میگیرد.
به یک تعبیر، احساس گناه وقتی اتفاق میافتد که احساسات ناخودآگاه جنسی، پرخاشگرانه و ویرانگر کودک با ترس از نابود کردن منبع عشق و امنیت او در تعارض قرار میگیرند.
نویسنده کتاب احساس گناه اندیشههای روانکاوانه مرتبط با احساس گناه را توضیح داده و در ادامه حالات ذهنی ناشی از احساس گناه رواننژندانه در دوران بزرگسالی و تأثیر آن بر جامعه و فرهنگ را تبیین میکند.
مطالعه این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.